goohardasht.com/gozlarem yasharde
يكي
بود يكي نبود مردي بود كه زندگي اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود
.وقتي مرد همه مي گفتند به بهشت رفته است .آدم مهرباني مثل او حتما به بهشت
مي رفت.
در
آن زمان بهشت هنوز به مرحله ي كيفيت فرا گير نرسيده بود.استقبال از او با
تشريفات مناسب انجام نشد.دختري كه بايد او را راه مي داد نگاه سريعي به
ليست انداخت و وقتي نام او را نيافت او را به دوزخ فرستاد.
در دوزخ هيچ كس از آدم دعوت نامه يا كارت شناسايي نمي خواهد هر كس به آنجا برسد مي تواند وارد شود .مرد وارد شد و آنجا ماند.
چند روز بعد ابليس با خشم به دروازه بهشت رفت و يقه ي پطرس قديس را گرفت:
اين كار شما تروريسم خالص است!
پطرس
كه نمي دانست ماجرا از چه قرار است پرسيد چه شده؟ابليس كه از خشم قرمز شده
بود گفت:آن مرد را به دوزخ فرستاده ايد و آمده و كار و زندگي ما را به هم
زده.
از
وقتي كه رسيده نشسته و به حرفهاي ديگران گوش مي دهد...در چشم هايشان نگاه
مي كند...به درد و دلشان مي رسد.حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو مي
كنند...همديگر را در آغوش مي كشند و مي بوسند.دوزخ جاي اين كارها نيست!!
لطفا اين مرد را پس بگيريد!!
وقتي رامش قصه اش را تمام كرد با مهرباني به من نگريست و گفت:
((با چنان عشقي زندگي كن كه حتي اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادي... خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند))
پائولو کوئليو
آبی و آفتابی باشيد
و سرگرم چی بودی که اینقد تو سردی
عاشق عشق خدا باش نه خریدار بهشت
روحِ رویاییِ عشق از برِ چرخِ بلند،
82482 بازدید
20 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
124 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian